امیر علی وروجک میشود
ســــــلام عزیز دل مامان وبابا.
امروز میخوام از شیطنتات بنویسم : این روزا یاد گرفتی راه بری،حتی گاهی وقتا وسط راه رفتن راهتو هم عوض می کنی و به قول معروف می چرخی،یا اگه چیزی روی زمین ببینی خم میشی و برمیداری و دوباره به راهت ادامه میدی، بعد از قدم برداشتنات خیلی طول نکشید که راه رفتی البــــته هنوز هم خیـــلی خیــــلی مسلط نیستی و گاهی اوقات بین راه رفتن می شینی و چهار دست و پا میری ولی بازم تو پسر زرنگی هستی و توی یازده ماهگی راه رفتی...
این روزا یاد گرفتی جیـــــــــغ میزنی،وقتی یه چیزی باب میلت نباشه شروع می کنی به جیــــــــــغ کشیـــدن.....
هر وقت هم که عشقت بکشه دست میزنی؛اونم چه دست زدنی قشنگ صـــدا میده (قربون اون دستای کوچولو و نازت برم)...
روزانه هم باید به تک تک کابینت ها یه سر کشی جانانه داشته باشی...
خلاصــــه اینا نمونه ای از وروجک بازیهاته و من و باباحامد عاشـــق این وروجک بازیـــهاتیـــــــم ...
به آسمون سپردم چشم از تو برنداره مواظب تو باشه سرت بلا نیاره
تـــا تـــو نخــــوای نتـــــابـــــــــــــــــــه دلـــــــــــــت گرفت ببــــــــــاره
سپـــــردم بــا تـــو باشـــــــــــــــــــــه هرگز تنهـــــــــــــــــات نــــذازه